به گزارش شهرآرانیوز؛ یکی از سنتهای دیرینه و زیبا و الگوبخش محرم حسینی، اختصاص هر شب از شبهای دهه اول این ماه به یکی از شهدای خاص این واقعه جانسوز و تاریخی است تا با بیان مصائب، رشادتها و اثرگذاری آنها در قیام عاشورا، ضمن گرامیداشت یاد و نامشان، راهشان نیز ادامه یابد و «کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا» را از شعار به عمل تبدیل کند.
در دهه اول محرم با الگو قراردادن مناسک سنتی اقامه عزا به ذکر مصائبی که بر امام حسین (ع) و همراهان ایشان رفته است میپردازیم، در قسمت واقعه هر روز به نقشی که برخی از شهدا در عاشورا ایفا کردند، پرداختهمیشود و پای منبر بزرگان و علما مینشینیم. در ادامه و در نخستین منبر، بیانات حجت الاسلاموالمسلمین علی نظریمنفرد، استاد سطوح عالی حوزه علمیه قم و کارشناس سمت خدا، را درباره جناب مسلم و بسترسازیهایش برای قیام عاشورا بررسی میکنیم.
***
حضرت مسلم (ع) پسر عقیل، نوه حضرت ابوطالب (ع) و پسرعموی حضرت سیدالشهدا (ع) بود و در نیمه ماه مبارک رمضان بعد از اینکه نامههای انبوه مردم کوفه به امامحسین (ع) رسید و از ایشان برای رفتن به کوفه دعوت شد، امام، مسلم را مأمور کردند تا به کوفه برود؛ اوج عظمتی که حضرت سیدالشهدا (ع) برای مسلم قائل هستند، در نامه معرفی ایشان تجلی یافته بود، وقتی نوشتند: «من، برادرم و پسرعمویم و کسی را که مورد اطمینان و وثوق من است، بهسمت شما فرستادهام!».
کوفه یکی از دو شهر بزرگ عراق و پایتخت امیرالمؤمنین (ع) بود. امامحسین (ع) باید کسی را به کوفه میفرستادند که شایستگی مدیریت شهری با این جایگاه را داشته باشد. سه تعبیری که حضرت در معرفی مسلمبنعقیل (ع) به کار بردهاند، جایگاه و شأن او و وثوق وی نزد امام زمانش را نشان میدهد.
گریه کردن هنگام وداع با مسلم و تکرار آیه استرجاع (إنّا لله وإنّا إلیه راجعون) هنگام دریافت خبر شهادت وی، نشانگر جایگاه ویژه مسلم نزد امام (ع) است. بنا بر نقل مسعودی در «مروجالذهب»، حضرت مسلم (ع) روز پنجم ماه شوال به کوفه رسید و به منزل مختار ثقفی وارد شد. این نشان میدهد که مختار، شخصیتی مطرح و از محبان و یاوران اهلبیت (ع) بوده است.
جناب مسلم (ع) به محض ورود درصدد ایجاد زمینه و تمهیدات سفر و حضور حضرت ابوعبدا... (ع) در کوفه برآمد و کوشید زمینه را برای حضور امام فراهم کند. چون اخبار فعالیتهای مسلم به یزید رسید، وی دید تنها کسی که میتواند با فریب و سیاست، میان مردم و سفیر امامحسین (ع) فاصله بیندازد، ابنزیاد است که در بصره حضور داشت.
عبیدا...، چون نزدیک کوفه رسید، صبرکرد تا هوا تاریک شود، آنگاه با تعداد یاران اندکش داخل شهر شد، درحالىکه عمامه سیاه بر سر نهاده و دهان خود را بسته بود و از سمتی وارد کوفه شد که مسافران حجاز از آنسو وارد شهر میشدند تا مردم گمان کنند او حسینبنعلی (ع) است. وی به محض ورود به دارالاماره، سران قبایل را احضار کرد و براساس برخی نقلها از آنها خواست که بیعتکنندگان با مسلم را معرفی کنند و، چون نپذیرفتند، همانجا آنها را به شهادت رساند.
ابنزیاد با ترساندن مردم از حرکت لشکر شام بهسوی کوفه و به خاکوخون کشیدن اهالی، آنها را از مسلم جدا کرد و همین موضوع باعث شد آن جناب در منزل هانی مخفی شود و نهایتا هم دستگیر و در روز نهم ذیالحجه، روز عرفه، از بالای دارالاماره به پایین پرتاب شود و با لبان تشنه همچون مولایش به شهادت برسد. اینکه در شب نخست از ماه محرم، مجالس حسینی به یاد و ذکر مصائب جناب مسلم اختصاص دارد، برای آن است که او نخستین شهید کربلا و قیام عاشوراست و قبل از رسیدن کاروان امام (ع)، جانفدا و شهید قیام حسینی شد.
شریکبناعور همدانی که از بصره با ابنزیاد به کوفه آمده و از اسب افتاده و رنجور بود، در خانه هانی منزل داشت؛ شریک که از شیعیان بود، به جناب مسلم گفت: ابنزیاد به عیادت من خواهد آمد و من حرف زدن را طول میدهم، پس بیرون بیا و او را با شمشیر به قتل برسان و علامت بیرون آمدنت این باشد که من میگویم آب بیاشامید.
اما در روز موعود، جناب مسلم چنین نکرد و بعد از رفتن عبیدا... و در پاسخ به آنکه چرا کار را تمام نکردی، گفت: به دو دلیل؛ یکی آنکه علی (ع) از رسول خدا (ص) روایت میکرد که آن حضرت فرمودند: «مؤمن کسی را به حیله نمیکشد». دوم اینکه وقتی قصد بیرون آمدن کردم، زوجه هانی گریه کرد و گفت: تو را قسم میدهم به خدای تعالی که ابنزیاد را در خانه ما به قتل نرسانی، پس شمشیر انداختم.
اگر جناب مسلم، ابنزیاد را در منزل هانی کشته بود، این بهانهای میشد برای بنیامیه تا خون او و امامحسین (ع) را پایمال کنند. این درایت سفیر امام (ع) بود که حاضر شد به شهادت برسد، اما به حیله، دشمنکشی نکند تا حضرت ابوعبدا... (ع) به کوفه بیایند و قیام عاشورا رخ دهد و تاریخ را آگاه کند. حضرت مسلم (ع) انسان آزادهای بود که هرگز زیر بار ظلم نرفت و هنگام ورود به دارالاماره وقتی گفتند به امیر سلام کن، پاسخ داد: او امیر شماست نه من! و حتی او را مسلمان نمیدانست. این انعطافناپذیری با ظلم و ظالم و زیر بار ظلم نرفتن، درس بزرگی است که آن حضرت برای ما به یادگار گذاشتهاند.
یکی از مهمترین آموزههای سیره جناب مسلم، ایمان و تعهد و ولایتمداری بود؛ وقتی تصمیم به شهادت او گرفته شد، در هنگام شهادت، دغدغه امام زمان خود را داشت و وصیت کرد: «نامه بنویسید و بگویید حسینبنعلی (ع) به کوفه نیاید.»؛ یعنی در آن لحظه هم در فکر امام و مولای خود بود. او همچنین در اموالی که در اختیارشان بود، تصرفی نکرد و امانتدار بود و در وصیت خود آورد که من ۷۰۰ درهم در کوفه مقروض هستم، زرهم را بفروشید و این قرض را ادا کنید.
جناب مسلم (ع) ترس و هراسی از مرگ نداشت و در صبح شهادت، خطاب به خود گفت: «ای مسلم! بهسمت مرگ برو که هیچ فراری از آن نیست» و وقتی با اولین ضربه به شهادت نرسید، رو به قاتلش گفت: تو را بس نشد؟ این شجاعت باعث شد که ابنزیاد بگوید: آیا انسان هنگام مرگ هم افتخار میکند؟
مرور اتفاقاتی که بر جناب مسلم رفت و کیفیت شهادت و نوع برخورد او ثابت میکند که وقتی انسان راه مستقیم و حق را در پیش گرفته باشد، نهتنها از مرگ نمیهراسد، بلکه مرگ پیش او کم میآورد. امامحسین (ع) وقتی خبر شهادت مسلم (ع) را شنیدند، فرمودند: «مسلم به طرف رحمت و رضوان الهی رفت؛ آنچه بر عهدهاش بود، عمل کرد و بر ماست که به وظیفه خویش عمل کنیم».